دردهایت را نجوا کن . . بانو

ساخت وبلاگ

روزی که می خواست بره دنبال رویاش ، قلبم توی سینه درد گرفته بود . می دونستم داره میره و ممکنه دیگه نبینمش . آروم بهش گفتم بگذار فقط برات دوست باشم . . به سردی نگام کرد و گفت: دوستی تو به چه دردم می خوره ....

ولنتاین مبارک دوست من

نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۴۰۲ساعت 20:43 توسط شکیبا| |

دردهایت را نجوا کن . . بانو...
ما را در سایت دردهایت را نجوا کن . . بانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrbanou بازدید : 28 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 15:30

هر چه می خواهی تمسخر کن . . این جا سرزمین راست نوشته های من استو روزی که از این دنیا بروم . . ناشناس در دریایی از نوشته های عاشقان گم خواهم شد.کسی چه می داند که چه شکیبا همراه هر کلمه ای ، با خون دل آلام قلبم را نگاشته ام تا شاید آرام شوم نه این که تو با زهرخندی دیوار های قلبم و با تکرار تمسخر آمیز "غم نوشت " و " . . نوشت" بخراشی .آه نوشت: جنون این عاشقی را کی فراموش می کنی شکیبا؟؟ نوشته شده در چهارشنبه دوم اسفند ۱۴۰۲ساعت 20:1 توسط شکیبا| | دردهایت را نجوا کن . . بانو...ادامه مطلب
ما را در سایت دردهایت را نجوا کن . . بانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrbanou بازدید : 25 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 15:30

این آخرین نوشته امه

دنیا قشنگه با همه ی آدمهاش. . چقدر خوبه که کنار کسانی باشی که دوستت دارن و هیچ چیز باعث نمیشه ترکت کنند . . این یعنی زندگی/(*.*)

ممنونم خدای خوبم بهم فرصت بده جبران کنم . . امین

نوشته شده در جمعه دوازدهم آبان ۱۴۰۲ساعت 10:35 توسط شکیبا| |

دردهایت را نجوا کن . . بانو...
ما را در سایت دردهایت را نجوا کن . . بانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrbanou بازدید : 56 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1402 ساعت: 11:30

به تصویرش از پس پرده اشک نگاه می کنم ، چقدر زود ۶سال گذشت . . بدون حضورش دردهایت را نجوا کن . . بانو...
ما را در سایت دردهایت را نجوا کن . . بانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrbanou بازدید : 45 تاريخ : دوشنبه 24 مهر 1402 ساعت: 15:56

چراغ قرمز شد پشت یک پراید سفید ایستادمناخودآگاه چشمم به ماشین جلو گره خوردهر دو عاشقانه با هم صحبت می کردند نمی دانم که چه گفت که پسر با احساس او را بوسیدچراغ سبز شد و دختر با عشق سرش را روی شانه او گذاشت و ماشین به راه افتادخروش خاطره ها اشک را از چشمانم سرازیر کردبا صدای بوق نگاه گله مندم را از آسمان برداشتم و زیر لب نجوا کردم:خدایا چرا طعم عشق را با نامردترین آدم روی زمین تجربه کردم ؟! نوشته شده در دوشنبه پانزدهم خرداد ۱۴۰۲ساعت 14:41 توسط شکیبا| | دردهایت را نجوا کن . . بانو...ادامه مطلب
ما را در سایت دردهایت را نجوا کن . . بانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrbanou بازدید : 55 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1402 ساعت: 17:05

این روزها عجیب دلم تنگ می شود

نه گاه و بیگاه. . هر دقیقه . . هر ثانیه!!!!

چرا این روزها آسمان دلم بارانی است ؟!

ته نوشت: خدا کنه حال دلش خوب باشه . .آمین

نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم اسفند ۱۴۰۱ساعت 21:28 توسط شکیبا| |

دردهایت را نجوا کن . . بانو...
ما را در سایت دردهایت را نجوا کن . . بانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrbanou بازدید : 60 تاريخ : يکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت: 11:47

صندوق دل را که تکاندی نوبت به صندوقچه خاطرات استنامه ها ، یادداشت ها ، پیامک ها، یادگاری ها . .تک تک پیامک ها را که می خواندم ،حوادث جلوی چشمم مانند یک محتضر مرور و چشمانم گرم از اشک میشداین پیامک مال زمانی است که با صغری بود این یکی بعد از رویا بود ، این یکی مال موقعی است که با لیلا بود و این یکی . .آه خدایا مگر می شود قلبی تا این حد . . !!؟باز هم شکر/ته مانده ی صندوق کوچکم را اینجا می تکانم و بعد همه را از گوشی قدیمی ام پاک می کنمآخر نوشت:اگر روزی گذرت به اینجا خورد فقط ببین که چه گفتی و چه کردی !!این دنیا ازت گذشتم اما آن دنیا محاله ازت بگذرم . . به تک تک کلماتی که گفتی و نوشتی قسم می خورم که نمی گذرم !! نوشته شده در دوشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت 14:50 توسط شکیبا| | دردهایت را نجوا کن . . بانو...ادامه مطلب
ما را در سایت دردهایت را نجوا کن . . بانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrbanou بازدید : 66 تاريخ : يکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت: 11:47

عشق اگر عشق بود این قدر سیاه نبود . . تولدت مبارک پایان نوشت: باید ناراحت باشم که منو فراموش کردی یا باید شکر گزار باشم . . ؟ دردهایت را نجوا کن . . بانو...
ما را در سایت دردهایت را نجوا کن . . بانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrbanou بازدید : 99 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 20:05

افسر نگهبان نگاهی به چهره ی رنگ پریده ی زن و بعد به نوار قلب روی میز انداخت بعد رو به مردی که وکیلش بود گفت کسی که بردش این نوار قلب را گرفته کجاست پس؟ دکتر علوی با استیصال جواب داد یک بنده خدا داشته رد می شده دیده حالش بده وسرش روی فرمونه بردش بیمارستان والفجر نوار قلب گرفتن و داروی ارام بخش دادن بعد رسوندش و رفته . افسر نگهبان گفت: بدون گواهی پزشکی قانونی فایده نداره نامه میدم برید پزشکی قانونی.با شنیدن اسم پزشک قانونی ضربان قلبش بالا رفت . دردهایت را نجوا کن . . بانو...
ما را در سایت دردهایت را نجوا کن . . بانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrbanou بازدید : 164 تاريخ : چهارشنبه 15 تير 1401 ساعت: 10:45

امروز برای خاطراتم یک شاخه گل رز سفید رنگ شده با جوهر آبی خریدم آرام بوسیدمش و نجوا کردم ولنتاین مبارک خاطرات تنها عاشقی ام . . دردهایت را نجوا کن . . بانو...
ما را در سایت دردهایت را نجوا کن . . بانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrbanou بازدید : 140 تاريخ : چهارشنبه 15 تير 1401 ساعت: 10:45